با کتاب "روزها در کتابفروشی موریساکی" از نشر کوله پشتی، سفری به دنیای جذاب و خیالانگیز کتابها داشته باشید. این رمان زیبا با داستانی گیرا و ترجمهای بینظیر، شما را به قلب ماجراهایی فراموشنشدنی میبرد. فرصت را از دست ندهید و با خرید این اثر، تجربهای دلنشین و الهامبخش را برای خود رقم بزنید.
محصولات مرتبط
کتاب کره ای Korean Made Simple 1 A beginner's guide to learning the Korean language
کتاب کره ای Korean Made Simple 2 The next step in learning the Korean language
کتاب ترکی استانبول Turkish Language Course Book Set Istanbul B1 Pre-Intermediate
کتاب آموزش عربی Lughatuna al Fusha A New Course in Modern Standard Arabic Four جلد چهارم
امتیاز گودریدز 3.65
چاپ نهم تابستان 1403
کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی اثر خواندنی و آموزنده ساتوشی یاگیساوا است که از همان صفحات ابتدایی، با وایب خاص و آرامشبخشی که دارد شما را به سفری پر از کتاب در یک کتابفروشی جادویی قدیمی میبرد.
خلاصه کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی
جایی مخفی در جیمبوچو و شهر توکیو بهشت عاشقان کتاب است. در گوشهای دنج و آرام در یک ساختمان چوبی قدیمی، مغازهای قرار گرفته که پر از صدها کتاب دست دوم میباشد.
تاکاکو بیست و پنج ساله هرگز مطالعه را دوست نداشته است، اگرچه کتابفروشی موریساکی سه نسل در خانوادهاش دست به دست شده است. این کتابفروشی تمام چیزیست که برای عمویش ساتورو باقی مانده است. ساتورو از زمانی که همسرش موموکو پنج سال قبل او را ترک کرد، زندگی خود را تماماً وقف کتابفروشی کرده بود.
وقتی به تاکاکو خیانت میشود، به ناچار پیشنهاد عموی عجیبش را برای زندگی بدون اجاره در اتاق کوچک بالای کتابفروشی میپذیرد به امید اینکه بتواند در آرامش از قلب شکستهاش مراقبت کند. با گذر زمان، ساتورو و تاکاکو متوجه میشوند که بیشتر از آنچه در ابتدا فکر میکردند با هم وجه اشتراک دارند. کتابفروشی موریساکی چیزی دارد که هم در مورد زندگی، هم عشق و هم در مورد قدرت شفابخش کتابها به آنها بیاموزد.
بخشی از متن کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی
انگار بیآنکه متوجه باشم، دری را باز کرده بودم که هرگز از وجودش خبر نداشتم. دقیقاً چنین احساسی داشتم. از آن لحظه به بعد، بیوقفه کتاب خواندم، یکی پس از دیگری. گویی همهی آن مدت، عشقِ به کتاب خواندن جایی در اعماق وجودم در خواب بود و بعد، ناگهان به زندگی بازگشته بود. آهسته میخواندم و کتابها را تکبهتک مزهمزه میکردم. در آن هنگام، کل وقت دنیا را در اختیار داشتم. هرچقدر هم که میخواندم، خطر کم آوردن کتاب تهدیدم نمیکرد.
دیدگاه خود را بنویسید