کتاب هایدی Heidi رمان انگلیسی هایدی اثر یوهانا اشپیری Johanna Spyri
محصولات مرتبط
کتاب امریکن فمیلی اند فرندز سه American Family and Friends 2nd 3 SB+WB+CD+DVD
کتاب امریکن فمیلی اند فرندز چهار American Family and Friends 2nd 4 SB+WB+CD+DVD
کتاب امریکن فمیلی اند فرندز پنج American Family and Friends 2nd 5 SB+WB+CD+DVD
کتاب امریکن فمیلی اند فرندز شش American Family and Friends 2nd 6 SB+WB+CD+DVD
کتاب انگلیسی برای همه (آموزش لغات به کودکان) English for Everyone Junior English Dictionary
کتاب انگلیسی برای همه (آموزش انگلیسی به کودکان) English for Everyone Junior Beginner's Course
کتاب The Children of Hurin رمان انگلیسی فرزندان هورین اثر جی آر آر تالکین J.R.R. Tolkien
ژانر Classics - Fiction - Childrens
ناشر Vintage Children's Classics
شابک 9780099573746
جلد نرم (شومیز)
قطع رقعی 14.1*21.2
تعداد صفحات 336
تک رنگ
کتاب Heidi (هایدی) یکی از آثار «یوهانا اشپیری» (Johanna Spyri) نویسنده مشهور سوئیسی است که داستانهای کودکانه مینوشت. این کتاب مشهورترین اثر او به حساب میآید که تاکنون فیلمها، مجموعههای تلویزیونی، انیمیشنها و بازیهای ویدئویی زیادی براساس آن ساخته شدهاست.
خلاصه کتاب Heidi
کتاب Heidi که نام اصلی آن سالهای خانهبهدوشی و یادگیری هایدی است، اثری خواندنی و جذاب است که نخستین بار در سال 1880 منتشر شد.
هایدی دختربچهای زیبا و دوستداشتنی بود که به همراه پدربزرگش در یک کلبه بسیار باصفا زندگی میکرد. کلبه آنها در دامنه کوههای آلپ و در سوئیس قرار داشت و برفراز آن درختان صنوبر بسیار زیبایی به چشم میخورد که وقتی باد از میان شاخههای آن عبور میکرد، صدای بسیار دلنوازی از آن پخش میشد که هایدی از شنیدن آن با تمام وجودش لذت میبرد.
تابستانها، منظره چشمنواز آنجا روح هر انسانی را تازه میکرد و همهجا سرشار از عطر گل و درخت میشد. در این روستای زیبا، پسر کوچکی به نام پیتر زندگی میکرد که بهترین همبازی هایدی بود و آن دو با هم اوقات بسیار خوشی را سپری میکردند. پیتر چوپان بود و بزچرانی میکرد و بیشتر اوقاتش را در دامنه زیبا و باشکوه کوهستان میگذراند. هایدی عاشق بزهای پیتر بود و از دیدن گلهای کوهستان، لذت میبرد. او نام تمام گلها را میدانست و با استشمام عطر آنها، سرشار از حس ناب زندگی میشد. روزهای زندگی آنها به همین زیبایی میگذشت که روزی عمه دتا تصمیم گرفت هایدی را با خودش به سمت آلمان ببرد تا او در یک شهر بزرگ زندگی کند و خواندن و نوشتن بیاموزد. همین مسئله کافی بود تا شرایط زندگی هایدی به کلی دستخوش تغییراتی بزرگ شود. او در خانهای زندگی میکرد که دختر بیماری به نام کلارا همبازی او بود. هایدی بعد از آنکه درس و مشقش تمام میشد نزد کلارا میرفت و با او درباره روستایش صحبت میکرد. او به کلارا میگفت که اگه روزی به روستای آنها برود، حالش برای همیشه خوب میشود.
برخلاف جذابیتهای بینظیری که ممکن است زندگی شهری برای هرکسی داشته باشد، هایدی هیچگاه نتوانست از زندگی در آنجا لذت ببرد. در شهر خبری از کلبه و آسمان آبی و عطر گل نبود. تا چشم کار میکرد خانههای سنگی و خاکستری از همه جا قد علم کرده بودند و هایدی هیچگاه از دیدن چنین مناظری لذت نمیبرد. حتی حضورش در آن شهر خاکستری، روزبه روز حالش را بدتر میکرد و او را به سمت افسردگی میکشاند اما میدانست که روزی دوباره به آغوش امن کوهستان پناه خواهد برد و با بزها و گلهای رنگارنگ، همبازی خواهد شد
دیدگاه خود را بنویسید